سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
علمی-فرهنکی-هنری-ورزشی

 

نوشتن از کسی که هم شاعر است ،هم نقاش و هم عارف مسلک و نوشته های احساسی اش هم میلیون ها طرفدار دارد ، کار راحتی نیست . انگار چیز دیگری نمانده که بگویی و هرچه را که بگویی و هرچه را که بخواهی دوباره بگویی جلوی نثرسهراب،چیزی کم دارد و اصلا مگر چقدر میشود گفت که سهراب کاشانی است و سال ???? متولد شده ؟ چقدر میشود گفت که پدر سهراب هنر دوست بود و کارمند اداره پست؟ اصلا چرا باید همه بدانند که اسم دبستان سهراب در کاشان چه بوده است و چه اهمیتی دارد که سهراب سال ???? ابتدایی اش را تمام کرد و سال ???? دبیرستان اش را و بعد این ? عدد را از هم کم کرد و فهمید که سهراب ? سال و چندماه دبیرستان میرفته. اما میشود گفت و باید گفت که سهراب وقتی درروستا مامور مبارزه با ملخ ها بوده ، حتی یک ملخ هم نکشته و فکر می کرده که «اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنه اند» این مهم است که تمام رویا های سهراب راه به بیابان دارد ؛ مهم است که وقتی به ون گوگ برمیخورد ،آدمی دیگر می شود و «طعم یک استحاله را تا انتهای خواب» در دهانش حسمی کند؛ مهم است که سهراب عاشق پرواز است و به پرنده ها حسودی میکند؛«دیروز چیزی را نقاشی کردم به نام " آواز هنری پرنده ". این روزها تم پرنده، ارگانیسم مرادراختیار دارد. مفصل های من آمادگی پرواز را اندازه میگیرند. پرنده؛ تنها وجودی که مرا حسود میکند. از بچگی حسرت پرواز داشتم ام.یک جورحسرت شیمیایی که مثل دیاستاز واکنش های مرا تند میکند.پرنده آزادی ive است؛ آمیزه ای است از موسیقی و پر . من پرنده ها راخیلی شنیده ام؛ پرنده ها را خوب دیده ام.آرزوی پریدن ولم نکرد .هر وقت روی بلندی می ایستادم،نبض من درسمت پرندگی می زد . چیزی می شدم میان زمین و پرواز . بعد ها تماشای take off یک هواپیما مرا تا سطح یک اشتیاق کودکانه بالا می برد »

منبع : همشهری جوان

صدای پای آب

اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن شوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر
حجرالاسود من روشنی باغچه است
اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است

کاشان | قریه چنار | تابستان 1343

سهراب سپهری




موضوع مطلب :

       نظر
یکشنبه 89 تیر 13 :: 11:12 صبح
نیما