علمی-فرهنکی-هنری-ورزشی

 

وسایل و ابزار خوشنویسی عبارتند از :قلم، قلمدان، قلمتراش، قط زن، دوات (شامل لیقه و مرکب) ، آلات به هم زدن لیقه و مرکب که سر آن پهن و دسته اش مخروطی و از جنس آبنوس است،قاشق مخصوص آب ریختن در دوات که به وسیله آن به اندازه ی لازم آب در دوات می ریزند ، البته آب مقطر یا جوشیده سرد شده از آب معمولی بهتر است ، و بهتر از آن گلاب یا آب ریحان یا آب مازو است (مازو برجستگی های کروی شکلی است که تحت اثر گزش حشره مخصوصی بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد می شود، این برجستگی ها حاوی شیره درخت مزبور است که به نام مازو مرسوم است. در ترکیب مازو 60- 70% تانن وجود دارد ، به علاوه مقدار کمی اسید کالیک و اسید آلاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون. در صنعت، از مازو جهت تهیه ی مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی استفاده می شود.) که بر خلاف آن مرکب را تباه و فاسد نمی کند. سنگ رومی یا حجازی و غیره برای تیز کردن قلمتراش، خاک بیز (الک کوچک) یا ظرفی که شن و ماسه نرم در آن می ریخته اند.


ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 89 تیر 5 :: 2:55 عصر
نیما





« یک نفر را مثل آقاى خامنه ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.»

امام خمینى «قدس سره»



? ازمیلاد تا مدرسه

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه ای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 89 تیر 5 :: 2:43 عصر
نیما

قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.

 

قانون تلفن:

اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.

 

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 89 تیر 5 :: 2:24 عصر
نیما

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

روزى على (علیه السلام ) بعد از ایراد خطبه اى در خصوص تقسیم عادلانه بیت المال فرمود: نزد ما مقدارى از بیت المال هست مى خواهیم آن را در میان شما تقسیم کنیم فردا همگى بدون استثناء بیایید و سهم خود را بگیرید و هیچ کس اعم از عرب و عجم و اعم از اینکه تاکنون حقوق مى گرفته یا نه ، غایب نشود.
فرداى آن روز همه مسلمانها براى گرفتن سهم خود از بیت المال حاضر شدند البته طلحه و زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص ، مروان وعده دیگرى از بزرگان و رجال قریش و غیر قریش در این تقسیم به جهت اعتراض به شیوه حضرت شرکت نکردند.


ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

       نظر
شنبه 89 تیر 5 :: 2:8 عصر
نیما

 

جبرئیل دست محمد(ص) را گرفته بود و در هشت بهشت گردش می کردند. نام در چهارم«فردوس» بود. وارد شدند. سال ها پیش، آدم (ع) در این جا تفرج می کرد. اما سیب بر او حرام بود. اما این محمد(ص) بود و شب، شب معراج بود. جبرئیل و محمد(ص) به باب چهارم بهشت رسیده بودند. جبرئیل سیبی از درختی بکند و به محمد(ص) گفت« بخور»محمد(ص) خورد و سیب نطفه ای شد در پشت محمد.

خدیجه(س) اولین زن محمد(ص) بود و محمد(ص) سومین شوهر خدیجه(س) بود. از اولی دختری آورده بود. از دومی هم دختری به دنیا آورد. اما به محمد(ص) هشت فرزند داد؛ چهار پسر و چهار دختر. پسران قاسم و طیب و طاهر و عبدالله و دختران زینب و رقیه و ام کلثوم و فاطمه(س) بودند و فاطمه همسر علی(ع) بود و مادر حسن(ع) و حسین(ع).

تا خدیجه(س) زنده بود، محمد(ص) را یگانه همسر بود و همسر یگانه.

پیامبر(ص) با مسلمانان به غزو رفته بود. در کنار دهی، چاهی بود. خبرچینان به پیامبر(ص) خبر داده بودند که کاروانی از شام در آن جا منزل کرده اند. پیامبر (ص) کاروان را نیافت. به ده بازگشت. چندی به دنبال علی گشت. او را نیافت. در باغ خرمایی علی(ع) را دید که بر خاک خوابیده است. پیامبر(ص) بیدارش کرد. سر و رویش خاک آلود بود؛ گفت: «برخیز، ای ابوتراب» این لقب بر روی علی ماند و علی به آن افتخار می کرد. سر و رویش را با ردایش پاک کرد. پیامبر(ص) به علی (ع) گفت: بدبخت ترین کس در این دنیا کسی است که بر این سر تو ضربتی می زند که تا مغز تو فرو می رود و سر و روی تو از خون گلگون می شود.»

علی(ع) پرسید: « ای رسول خدا، کی چنین می شود؟»


ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 89 تیر 5 :: 1:59 عصر
نیما
<   1   2